محمدحسین جانم ،محمدحسین جانم ،، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره
زهرا خانمزهرا خانم، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

❤خاطرات مرد کوچک❤

آقا محمدحسین و کارهایش(2) .....

1- نماز می خونه   البته به شیوه قایم موشک!!!!!   2- به مامان در آشپزی کمک می کنه (پسرم چون قدش به گاز نمیرسه کشوی زیر فر رو به جای صندلی انتخاب کرده و تازگی ها هم بلد شده درجه گاز رو با جرقه با هم بزنه تا شعله روشن بشه بچم یه پا مکانیکه برا خودش) 3 - وقتی کامپیوتر روشن میشه فلش یا رم ریدر رو برا مامان میاره از بس فداکاره 4- قراره در آینده نقاش معروفی بشه ! این هم یه نمونه کارش: 5- عاشق آب بازی : ...
29 مرداد 1392

سفر به مشهدالرضا

سلام گل مامان. بلاخره رکورد مسافرت نرفتنمون شکست و با مامانی و بابایی و دایی ابوالفضل به مشهد رفتیم. خیلی خیلی اذیت مامان و بابااحمد کردی. روز سوم بعد از نماز مغرب و عشا می خواستی مُهر یه آقایی رو برداری و منم برای اینکه اذیت نکنی دستت رو کشیدم . الهی بمیرم که دیگه نتونستی دستت رو تکون بدی. اونشب با گریه شیر می خوردی. صبح تو رو به دارالشفای امام بردیم. پزشک اطفال نبود و پزشک عمومی هم تشخیص داد که از دستت باید عکس بگیریم. مامان فدات بشه که از درد خوابت برده بود. تا عصر تو حرم موندیم تا پزشک اطفال بیاد و بعد از معاینه گفت خداروشکر مشکل حادی نیست ولی باید دستت رو گرم بگیری. تا 2 روز دستت رو تکون نمیدادی و یک دستی حرکت میکردی. الان خداروشک...
14 مرداد 1392

محمدحسین و کارهایش .....

1- عاشق قایم کردن چیزی هستی : 2- عاشق تلفنی : 3- عاشق اذیت کردن دایی ابوالفضلی : 4- هر چیزی رو تو دهنت میذاری : 5- اولین دفعه ای که تو خونه خودمون حموم کردی : 6- عاشق پریز برق و کلیداش هستی : 7- محمد و عروسک : 8- محمدحسین و غذا خوردن : 9- محمدحسین و خواب قیلوله : 10- محمدحسین و سوء استفاده از تمیز کردن بوفه : 11- محمدحسین و جوجو:         12- محمدحسین و اسب سواری : 13- محمدحسین و دومین کوتاهی مو (البته با ماشین ریش تراشی):     ...
14 مرداد 1392

این روزهای محمدحسین ...

سلام بر مرد کوچک.... امان از شیطنتهای شما گل پسر. دیروز بابا رو مجبور کردی که سیم تلفن رو هوایی بکشه . از بس که تو سوکتش رو بیرون کشیده بودی بیچاره خش خش میکرد. از کارای دیگه گل پسر بگم که همه وسایل خونه رو بر میداری و زیر فرش ، پتو یا ... قایم میکنی بعدشم میگی اوو (یعنی کو). صبح هم عادت داری که بریم بیرون پشت پنجره می ایستی و صدای زینب میزنی (دختر صاحبخونمون) اون بیچاره هم با دهن روزه گاهی اوقات با شما بازی میکنه. جدیدا هر سوالی ازت میپرسیم با لحن خیلی خاصی جواب می دی : ها کشوهای کمد که دیگه از دستت در عذابن. هر روز مجبورم همه لباساتو از نو بچینم البته نه یک دفعه !!! بیشتر کمدها که با چسب بسته شدن و برای اون هم راه حل ...
6 مرداد 1392
1